به وبلاگ سفر عشق خوش آمدید - لطفا صفحه را تا پایان مشاهده کنید
تبلیغات

دیگ و خمپاره

یک روز عصر موقع پخش مستقیم غذا! خمپاره زدند،همه فرار کردیم.هر یک از سویی،برخاستیم و آمدیم.دیدیم خمپاره درست خورده کنار دیگ غذا،اما عمل نکرده است.
به همدیگر نگاه کردیم،دوست رزمنده ای گفت: باز گلی به جمال و شجاعت دیگ!با همه سیاهی اش از ما رو سفیدتره.ازجایش تکان نخورده،آفرین.
یکی دیگه گفت:اگه این جناب دیگ مثل ما شیرجه رفته بود روی زمین که ما الان چیزی برای خوردن نداشتیم.

برگرفته از کتاب جشن پتو نویسنده عبدالرحیم سعیدی راد


برچسب ها : دفعات بازدید : 55
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 30 آذر 1393 و در ساعت : 06:26 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

سلام غریب تر از هر غریب

سلام، غریب تر از هر غریب 
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده 
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده

 سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده
 
سلام، امام غریب من


برچسب ها : دفعات بازدید : 47
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 28 آذر 1393 و در ساعت : 07:11 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

یا رفیق من لا رفیق له



یک عمر دنبال رفیق گشتم,اما هیچ...
تا اینکه دیشب در دعا خواندم...
" یا رفیق من لا رفیق له "

و اینجا بود که تازه فهمیدم...

یه رفیق دارم ;

"اسمش خداس"

بحثش از همه جداس...

خدا همان است که من میخواهم

کاش من هم همان بودم که او میخواست.


برچسب ها : دفعات بازدید : 114
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 27 آذر 1393 و در ساعت : 11:03 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

ترکش ریزی،آمبولانس تیزی...

وقتی عملیات نمی شد و جابه جایی صورت نمی گرفت نیروها از بیکاری حوصله شان کم می شد،نه تیر و ترکشی و نه شهید و مجروحی و نه سر و صدایی،منطقه یکنواخت و آرام بود.آن موقع بود که صدای همه در می آمد و بعضی ها برای روحیه دادن به رزمنده ها،دست به سوی آسمان بلند کرده و می گفتند : اللهم ارزقنا ترکش ریزی،آمبولانس تیزی،بیمارستان تمیزی و غذاها و کمپوت های لذیذی....
و همین طور قافیه سر هم می کرد و بقیه آمین می گفتند.

برگرفته از کتاب جشن پتو نویسنده عبدالرحیم سعیدی راد


برچسب ها : دفعات بازدید : 49
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 27 آذر 1393 و در ساعت : 10:44 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

راه یزد بسته شد!

در جبهه که بودیم گاهی خسته می شدیم و به پایان ماموریت امید داشتیم،اینکه مدتی نفس تازه کنیم و مجددا عازم جبهه ها شویم،ولی بعضی اوقات پایان دوره خدمت مصادف می شد با شروع عملیات.آن موقع آماده باش می دادند و همه مرخصی ها لغو می شد و در چنین شرایطی بعضی از همشهری های ما می گفتند: دیدی چی شد؟ آمدیم کربلا را بگیریم،قدس را آزاد کنیم،راه یزد خودمان هم بسته شد!
برگرفته از کتاب جشن پتو نویسنده عبدالرحیم سعیدی راد


برچسب ها : دفعات بازدید : 44
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 27 آذر 1393 و در ساعت : 08:29 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

قور قور یا القور القور؟

شهید حمزه بابایی همراه عده ای از رزمندگان،به منطقه عملیاتی بدر رفته بودند ،نمی دانستند منطقه خودی است یا تحت تصرف دشمن،پس از مدتی جستجو به نتیجه ای نرسیدند. کم کم بچه ها روحیه هایشان را نیز از دست می دادند. حمزه بابایی که استاد تقویت روحیه بود،به شوخی رو به بچه ها کرد و گفت: یک راه شناخت خیلی خوب پیدا کردم.
همگی خوشحال دورش جمع شدند و سوال کردند: هان بگو.از کجا می شود فهمید وضعیت منطقه را؟
او در حای که می خندید،گفت: از صدای غورباقه ها! اگر موسیقی آن ها در دستگاه شور باشد،یعنی قور قور بکنند،منطقه خودی است و اگر در دستگاه ابوعطا بخوانند و القور،القور بکنند،منطقه در تصرف دشمن است.لبخند روی لبان همه نقش بست.

برگرفته از کتاب جشن پتو نویسنده عبدالرحیم سعیدی راد


برچسب ها : دفعات بازدید : 62
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 27 آذر 1393 و در ساعت : 07:48 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

بین راه نگه نمی دارم!

امام جماعت ما بود، ولی مثل اینکه شش ماهه به دنیا آمده بود. با عجله حرف می زد،با عجله غذا می خورد،راه که می رفت انگار می خواست بدود و نماز می خواند هم به همین ترتیب. اذان و اقامه را که می گفتند با عجلوا بالصلوه دوم قامت بسته بود.
قبل از اینکه تکبیر بگوید سرش را برمی گرداند رو به نمازگزاران و می گفت:من نماز تند می خوانم،بجنبید عقب نمانید.راه بیفتم رفته ام،پشت سرم را هم نگاه نمی کنم،بین راه نگه نمی دارم و تو راهی هم سوار نمی کنم!!

برگرفته از کتاب جشن پتو نویسنده عبدالرحیم سعیدی راد


برچسب ها : دفعات بازدید : 44
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 27 آذر 1393 و در ساعت : 07:33 - نویسنده : محمد حسین عظیمی

گروه 5+1 نورانی

 خدا زمین  را آفرید
و اختيارش راسپرد به 1+5

۱ محمد
۲ علی
۳ فاطمه
۴ حسن 
۵ حسین

+

۱ عباس


جانها فدای این گروه نورانی
التماس دعا


برچسب ها : دفعات بازدید : 48
| لینک ثابت | نسخه قابل چاپ | امتیاز :
rss نوشته شده در تاریخ 24 آذر 1393 و در ساعت : 09:40 - نویسنده : محمد حسین عظیمی
آخرین مطالب نوشته شده
صفحات وبلاگ
Copyright © 2011 by safareeshghe.samenblog.com | designed by samenblog.com