در جبهه که بودیم گاهی خسته می شدیم و به پایان ماموریت امید داشتیم،اینکه مدتی نفس تازه کنیم و مجددا عازم جبهه ها شویم،ولی بعضی اوقات پایان دوره خدمت مصادف می شد با شروع عملیات.آن موقع آماده باش می دادند و همه مرخصی ها لغو می شد و در چنین شرایطی بعضی از همشهری های ما می گفتند: دیدی چی شد؟ آمدیم کربلا را بگیریم،قدس را آزاد کنیم،راه یزد خودمان هم بسته شد!برگرفته از کتاب جشن پتو نویسنده عبدالرحیم سعیدی راد
برچسب ها :
داستان,
خاطره,
خاطرات طنز,
خاطرات دفاع مقدس,
خاطرات طنز دفاع مقدس,
کتاب جشن پتو,
خاطره راه یزد بسته شد
دفعات بازدید : 51
نوشته شده در تاریخ 27 آذر 1393 و در ساعت : 08:29 - نویسنده : محمد حسین عظیمی